به نظر می رسد در نقد عینی گرایی، اشکال های کمتر و ضعیف تری در مقایسه با ذهنی گرایی مطرح شده است؛ در عین حال، به برخی مباحث که می تواند در حوزه نقد این نظریه قرار گیرد، اشاره می کنیم:
 
1. لذت حاصل از دریافت زیبایی، معلول چیست؟ احساس لذت از زیبایی، روشن ترین دلیل آن است که زیبایی‌ها با مغز و روان ما ارتباطی مافوق ارتباط انعکاس ذهنی محض دارد. گاهی زیبایی به حدی در ما تأثیر می گذارد که ما را از خود بیخود می کند یا دیگر فعالیتهای مغزی را لحظاتی و حتی ساعاتی متوقف می سازد؛
 
۲. وقتی در برابر زیبایی‌ها قرار می گیریم، می توانیم علت تأثیر آنها را در مغز و روان، و لذتی را که از آن می بریم، بیان و تفسیر کنیم. در این تحلیل، تفسیر و تعلیل، به طور عمده از محتویات درون ذاتی خود بهره می گیریم؛
 
٣. اگر زیبایی چنین باشد، لذت ما از دریافت زیبایی از چه چیز سرچشمه می گیرد؟
 
۴. توصیفات، تحلیل ها و تبیین های ما از چیزهای زیبا، برگرفته از چیزی جز ذهن نیست؛ یعنی به یقین متأثر از آن است؛
 
۵. با نگاهی دقیق در می یابیم بسیاری از زیباییها، تجسم و نمودی از آرمانهای ذهنی و معقول ما هستند؛
 
6. لذت حاصل از دریافت و احساس زیبایی که پدیده ای روانی است، دلیل بر این است که فطرت انسان، صرفا بازتاب دهنده زیبایی در خارج نیست و این احساس، از ذوق و ادراک زیبایی، همان حس درونی جمال و زیبایی است؛
 
۷. انسان، به دلیل اینکه دارای استعداد و ذوق معرفت و شناخت است، نه تنها زیبایی را احساس و وجدان می کند، بلکه استعداد تفسیر و تحلیل زیبایی را نیز دارد؛
 
۸. این فرضیه فقط برای زیباییهای حسی صحیح است، ولی شامل زیباییهای معنوی، خیالی و عقلی نمی شود؛ مانند زیبایی حکمت، جمال، شعر، اخلاق و..؛
 
9. علامه جعفری با توجه به مباحث مثل افلاطونی و برخی اشعار مولوی، دو نقد بر نظر عینی گرایی وارد می کند:
 
اولا: تنوع زیبایی‌ها به قدری شدید است که جست وجوی شباهت عینی میان انواع زیبایی‌ها، یکی از بی معناترین کارهایی است که ممکن است تصور شود. به قول افلاطون، چه شباهتی وجود دارد میان زیبایی مثلا شب مهتاب و گل مایل به قهوه ای که نقطه های سفید آن را زیبا نموده است، و چه شباهتی میان زیبایی یک صورت زیبای انسانی و پر طاووس وجود دارد که بگوییم یک مفهوم کلی با عنوان زیبایی» از آن نمودهای متشابه انتزاع نموده و نام آن را زیبایی گذاشته ایم؟
 
ثانیا: آنچه محسوس است، در جریان دگرگونی‌های ذاتی و نمودی قرار می گیرد و هرگز بازگشتی ندارد و حتی قابل تکرار در یک صحنه مکانی و برهه زمانی نیست. با این حال، چه علتی دارد که مفاهیمی به عنوان حقایق و قوانین کلی و ثابت از نظم و نمودهای درون ذاتی و برون ذاتی قابل درک و پذیرش همگان باشد؟
 
چالش‌ها، پرسشها و نقدهایی که طرفداران هریک از دیدگاه های ذهنی گرایی و عینی گرایی ضد یکدیگر ارائه می دهند، به نحوی بر دیدگاه های دوقطبی گرایان نیز وارد است.
 
چه بسا بر همین اساس است که برخی اندیشمندان فلسفه اخلاق، تعریف ارزش‌های زیبایی شناختی و هنری را به نوع نگرۀ ما وابسته میدانند: «تعریف ارزش‌های زیبایی شناختی تا اندازه ای متکی است به دیدگاهی که در عینیت داشتن یا نداشتن آن اتخاذ می گردد. برای مثال، کسی که در زیبایی شناسی، دیدگاه عینیت گرایانه اتخاذ می نماید، معتقد است که ارزش‌های زیبایی شناختی (زشتی و زیبایی) اوصافی همانند گردی و مربع بودن، حجیم بودن، کوچک بودن و امثال این امورند که به شیء ملحق می گردند و با آمدن آنها، این شیء زیبا و از نظر زیبایی شناختی خوب یا بد لحاظ می شود. برای مثال، وقتی می گوییم کوه دماوند در زمستان زیباست، یعنی در کنار تمام اوصاف عینی ای که این کوه واجد آنهاست، وصف دیگری نیز دارد که آن را متصف به وصف زیبایی می نماید و ما آدمیان چه موجود باشیم و چه نباشیم، این کوه زیبایی خودش را دارد و این وصف را با خود حمل می کند.
 
در نقطه مقابل، اگر تفسیر ذهنیت گرایانه از زیبایی داشته باشیم، ارزش‌های زیبایی شناختی محصول ارتباط میان شیء دارای ارزش و شخص ناظر آن شیء خواهند بود. از این رو، این ارزش‌ها وابسته به شخص تلقی می گردند و به دلیل داشتن این ارتباط با شخص، زیبایی یک شیء و ارزش زیبایی شناختی آن، از یک فرد تا فرد دیگر متفاوت و مختلف است و برای تعیین زیبایی یا نازیبایی هر چیز لازم است از نگاه ناظر به شیء نگریست. پس، خوب بودن زیبایی شناختی، یعنی دوست داشتن و لذت بخش بودن یک چیز یا برای خود شخص یا برای تمام مردم... نتیجه ای که از غیر عینی بودن ارزشها حاصل می آید، این است که این ارزشها نسبی شده، از فردی به فرد دیگر، از گروهی به گروهی دیگر، و از جامعه ای به جامعه ای دیگر می توانند متفاوت باشند. به اصطلاح نوعی نسبیت گرایی در این مورد حاکم است.
 
منبع: اسلام و زیبایی‌های زندگی: رویکردی تحلیلی و تربیتی به سبک زندگی ، دکتر داود رجبی‌نیا، صص109-107، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمة الله علیه، قم، چاپ اول، 1391